درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه
درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه

موفرفری ای که دیگر فرفری نیست!

مهمترین خبر مربوط به مهر و مدرسه این است که  به دلیل بازگشایی مدارس ،  موفرفری ما از امروز موهای کوتاه پسرانه پیدا کرده است...دقایقی پیش عکس هایش را  برایمان فرستادند. چهره ای کاملا متفاوت از قبل...شبیه کودکی های پدرش:ا

آغاز نیمه ی دوم سال مبارک

نظرات 23 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 19:33

اوه..گریه نکن خاله مهنازی من انشاالله سلمونی دومادیش
عید وپاییز تون مبارک باشه خانم مهناز:-*

آخه خیلی غم نگیز بود خودش هم بغض کرده بود وقتی که می خواست موهاشو کوتاه کنن خیلی دوست داشت موهاشوووووو
قربونتون برم من

باران دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 09:32

مهنازم دیدی قمری مان را گرفتگی شد
کجایی بانو مهنازی ام عبادت مخصوص وحشت انگیز خوانش بنماییم مهنازخانومی
پروانه های ذوق زده دگر ذوقی ندارن وگریان شدن
مهناز مهناز چهره ی بهتراز مایلی وکیتی ات نمایان نیس
(:-*:-*:-*)

اوه آری دیدم که چهره ی قمرالقموری شان به خسوف نشسته است
نماز آیات به جا می آورم قربه الی الله
مرسی که هستی عزیزم

باران چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 21:34

جدی جدی خسوف هم شده بود خانم مهناز
دیدی خانم مهناز آخر این جرثقیل مرغانه خودشو کرد
اوه..مهناز ی بهتراز میکی موس کیتی ام
+من فدای شما عزیز جانم

واقعا؟:)) نه نمی دونستم! مرسی عکسشو فرستادی برام
بلی باران جانم جرثقیل ّ بی تلبیت! مرغانه کرد
بهترین بهترین ها شمایید بانو

باران پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 22:39

خاله مهناز ی عیدت مبارک
بله خانم مهناز به این آقای موفرفری دگر نیست تان بگویید ازاین (___) مشق ها زیاد تمرین نماید
دیدی اخبار چی گفت مهناز جون ببخشید

عید شمام مبارک باران مهربانم
متشکرم از راهنمایی هایت
اخبار در مورد چی؟ جرثقیل؟

باران جمعه 10 مهر 1394 ساعت 15:15

نه بانو
حالا شما یه صفحه مشق ___ِ بنویس بعد عرض مینمایم خدمتت

چشم
گلابی-گلابی-گلابی-گلابی-گلابی
اجازه خانوم کافیه؟

س.رشیدی جمعه 10 مهر 1394 ساعت 18:46 http://s-rashidi.com

مبارکش باشه عزیزم.

مرسی

باران شنبه 11 مهر 1394 ساعت 13:41

چشمت بی بلا
_گلابی
___ یک صفحه ازهمین سرمشق
ببین عزیزم منزل ما مورچه های هوژولوداره. پس درست بنویس
مشق! مهناز مورچه گازی
.

اجازه خانوم قصد و قرض تان این است که ما هنگ کنیم؟
انگشتان بهتر از کیتی ام خسته شد از این همه مقش!

باران شنبه 11 مهر 1394 ساعت 15:52

الهی
اوه...مهنازی ام ما انگشتان مبارک تان را:-*:-*:-*نماییم
فوت هم میزنیم
شما خوراکی هاتونو مسیر حرکت مورچه ها مون
بعد با شما دوس میشنا
قصد ومرض دگر چیست
ما قصد مان علوم موجودات زنده به شماست!!
بیا مهنازی من زیر مبل دراز بکش...پشت مبل لونه اوناس...خوب نگاه کن دخترم
بچه ها یه کم برین اونورتر مهنازی هم بیاد
نترس مهنازی من چراغ دستی هس

زیر مبل چطوری دراز بکشم ؟
بارانی من

باران شنبه 11 مهر 1394 ساعت 16:38

شما سربازی سینه خیز نرفتین؟
زیر مبل فلفلوژه ای چهل سانت پایه داره...نگران نباش مهنازی
:-*:-*:-*

هاااا مبل فلفلوژه ای! عجب مولچه هایییی

چ باران یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 10:34

خب مهنازی من دهنی بازکن ما توت خشکه
بچه ها..کشامش هم بدین به ما
مهناز جون؟بریم رو پله خانم مرغه رو ببینی؟
همین رو پله رسیدین بگین"قد قد خانم"
باسه مهنازی


شما باران جدید می باشید آیا؟

باران یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 10:47

نه بابا..منظور چه بارانی بود جان خودم

آهان از اون جهت ! :))چطوری انقدر آی پی ها تون عوض میشه مامی بارونم؟! بانوی موسیقی و گل

باران یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 10:58

آی پی دگر چیست؟ ما ندانیم واله
مرورگر فایراستخانم مهناز جگری مان

عزیزم

باران دوشنبه 13 مهر 1394 ساعت 09:09

اجازه خانم؟ دیروز دم دمای غروب آنچنان رعدی این مان از جا کنده شدیک جیغ مایل به ؟؟گمانم بنفش یاسی!آره یاسی بود
اینقدر بچه ها برایمان خندیدن! برق ش هم
.
ببخشید مهنازی کبریت دارین شما؟
.
خاله مهنازی؟ شما زبان خروس ؟چرا تا میشنوه قد قد خانم قورقور یه همچین چیزی میگه؟!ترجمه اش چیست؟
مابهش میگم بیان سرتو گوش تا گوش ببرن؟
البته با خنده زودی میره ولی باز تا بگیم قد!!دوباره میاد
مهنازی بهتراز سایروسی
.

با تمام وجودم درک میکنم این صحنه را عزیزم البته من جیغ بنفش نکشیدم چون دهانم از ترس قفل شده بود و نزدیک بود سکته بزنم !
جریان مرغ و خروس رو نفهمیدم! شما خوشتون میاد من قفل کنم؟
عشقی بانو

باران دوشنبه 13 مهر 1394 ساعت 15:14

فدای گلوی مبارک تان
ها...فین نقل بید مشکی تان مهنازی من
الهی تبت بره داعشیون روبگیره
دختر گلم
لالا پیش پیش مهنازی من

مامان بارووووون! از شما یک سوال دارم!
آخه این رسم جوانمردیست؟ آیا این عادلانه است؟ آیا این دور از انسانیت نیست؟ آیا این انصاف است وقتی که من به این روز فین بیدمشکی افتاده ام و گلویم دردآلود شده شام سیب زمینی سرخ شده داشته باشیم که من عاشقشم؟هاااان؟ جواب منو بده ای خدااااا!
پیش پیشتون را عاشقم

باران چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 08:48

فدای تمامیت وجود مبارک تان مهنازی من
جریان ازاین قراراست که:حیاط منزل دارای درختانی چون انار...گوجه سبز..(پارسال خشک شد دوتا نهال شش ساله جاش کاشته شد).بید مجنون...یک بوته گل محمدی و جناب تاک انار دار...ازآن شته های مزاحم زده بود ندانیم ازچه!؟ازاین رو بوک مبارزه با آفات گیاهان تهیه وخوانش..
به همراه آقای همسر به دارو خانه ی گیاهان مراجعه و خواستار سموم و...
مهندس کشاورزی توضیح خواست و...
شما کشاورزی خوندین؟
نه!!
این توضیح برای فلان واحد...
کتاب دوست ماست
بله می گفتیم؛بعد ما ازایشان پرسش نمودیم که...آیا راهی بجز سموم وجود دارد؟آیشان هم فرمودند بله..البته زمان می برد....شما آب ریکا در افشانه بریز..بپاچ رو درخت ها...بعد شلنگ بگیر!همه ی شته ها می ریزه توی باغچه... مرغ و خروس ول کنین تو باغچه..همه ی شته ها و جانورهای مزاحم رو تناول...خاک باغچه هم مناسب.
حالا ما با اینا جوریم...یه وقت اگه حال وحوصله نداشته باشیم و...بریم روی پله اونا سربه سر مون میزاره
حالا بهش محل نزاریما!!هی قور قور میکنه مثلا جلب توجه!!بعد ما می گیم.. اون چاقو بیارین...
وباقی ماجرا...آهاااا مهنازی ما زمانی که خونه باغ یامنزل آقاجان بریم اینا پهلوی ما توی یشمی می شینن...
.
نه اصلا دوس نداریم شما قلف بشی..مهنازی من
.
ما شما رو خیلی دوس داریم

من به فدای دستان مبارک شما که کامنتهای 60 متری برایم می نویسید
ای جان چه حیونای اهلی بامزه ای دارید

باران چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 09:06

جان مامان بارون
نه دختر گلم نه عزیز دلم نه خانم خانوما نه فین بید مشکی من نه فدای آن شکم شکموی مبارک
قربون قلب ملیجه ای ت مهنازی من
شیب شمینی سولخ شده عاشقی
ببین دختر گلم اگه پرهیز ننمایی...بعد مجبوری اوف بشی
خوب شدی خودم یه بشقاب پراز سیب زمینی سرخ شده باسه مهنازی!؟
به قول دادا..سوت بخور"سوپ بخور"
ما پیشی نداریم که
پیش پیش لالا...هاپو برو مارکوپلو رو بخور
مهنازی می خواد لالا کنه

اگه بدونید چقدرسرشار از انرژی شدم با این همه ناز خریدنتون
در جواب خوبی ها تون زبونم قاصره ناصر ه
خیلی عزیزید

باران جمعه 17 مهر 1394 ساعت 11:33

اجازه خانوم؟
میشه سر تونو سمت پنجره بچرنین؟ توی بارون...گنجشک هوژولو روشاخه رو ببینین....عاشق:
اجازه خانوم؟ما یه روز نردبون گذاشتیم رفتیم ببینیم از چه...تویه لونه نمی ره نردبون لیز خورد و ما دودستی..شاخه رو گرفتیم وآویزون شدیم انقده ترسیدم!! دستامون خراشی و... داییی کمک
دایی اونی که توی لونه هست مرغانه کرده و روش نشسته جوجوبشه!اینی که بیرونه برای اون غذا میاره..لونش کوچیکه اگه بره توش مرغانه ها میشکنه
ازخودم می پرسی پلا سوخته"ته دیگ"
بگوریحون ازچه؟
خانوم تیچر یا کریم ها رو با چشای قشنگ تون تماشا کنین
وای..خانوم اجازه؟
هانیه همش لپ های بغل دستی شو دو دستی میگیره
تیچر مهنازی ام()میشه فین ها تونو...بریزین این تو

اجازه می فرمایید من یک ماچ خیس بفرمایم شما را؟

باران سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 10:29

شما دخترجان ماهستی
اجازه هم پرسیدی بفرما
.
مهنازبانو؟گفته بودم...دخترجان مان عید۸۷یکی خاباند بیخ گوش دوماد دومی خان عموی مامان جان
ازش پرسیدن: ازچه چون نمودی؟
گفت:این که عموی من نیست!!هی میگه بیا
عمو ببوسه!!
.
حال شما اجازه بفرمایید ما شمارا پرتزی وپرانتزی پذیرایی نماییم(:-*:-*:-)
اوه...
مهنازی عزیزمن
شما عطر ملیح گلوی نوزاد
بیبی مهنازی من

.
آخی..طفلی زبان تان

شما هم باران ِ جان ِ من هستی
ها ها ها هاااا! دختر عسلتون رو از طرف من بماچید! درست میگه خب
آخ آخ آخ گفتی عطر گلوی نوزاد عاشقشمممم

باران پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 22:17

مهنازی؟گریه نکن

هوژول مهنازی ام
:-*

چشم بانو

باران جمعه 24 مهر 1394 ساعت 14:53

چشمان مبارک تان بی بلا جانم
.
بله می گفتیم!
یک نوع خوراک جگری:یک عدد پیاز لوشان متوسط را درون تابه مسی خلالی نموده..سپس مقداری روغن درش ریخته +نمک و زرد چوبه..از هرکدام ۱ قاشق چای خوری....روی اجاق با شعله ملایم گذارده.! گوش بسپار دختر گلم
سپس ها...جگر را روی تخته چوبی (از درخت راش باشد بهتراست)قطعه قطعه..بسان مکعب نموده وکنار گذارده..
باز هم یک عددگوجه متوسط..خرد شده...کنارگذارده.
آفرین دختر نازم پیاز داغ عالی ای درستیدی
حال نوبت جگرهاست اضاف نموده و هر یک دقیقه به آرامی ب هم زده(چون صاب جگر احساساتی بود)وآن لحظه احساس نمودید که
رنگ شان تغییر نمود!!پامادور را اضافه نموده...بعد از سه دقیقه غذای جگر ی تان حاظر است.
حال میل تان با پلو..یا نان می کشد میل نمایید
:)لطفا پشت مبارک تان به ما باشد چون ما طاقت نداریم دل ریش میشویم
خب جگر هر جانداری مزه ی خودش را دارد!!
مرغوب ترینش دل وجگر وقلوه همان کلیه هاست دگر هستند..منتهی آدمی نباید عطر بوی گوسپند رابنماید...پس قشنگ خودتان را شستشو نمایید..منظور لبولوچه مبارک و سیبیل های مبارک ترتان
اوه ببخشید بانو!!شما که سیبیل ندارید اصلا چه فرق میکند؟! منظور زیر مماختان بود)
بله مهناز بانوام
ماخاطرمان هست که:پنچ سالمان بود دایی جان بزرگه ملیجه شکارمیکرد وای جگرش(ه)همین قد بود
والبته تر...آن که..ما چند تا شان را آزاد نمودیم
خودمان را محکم کوباندیم به درخت پر برف
دایی بزرگه زیر کپه برف
نچ نچ نچ...مهناز باز که خودتو جگر مالی کردی اینطوری نمیشه
هدیه جان ؟شامپو وصابون بچه روبیار

نوچ نوچ نوچ! ما فقط جگر خام خام میل میکنیم آن هم از نوع بارانی اش ! ما به این گونه پزیدن جگری که شما توصیف نمودید در اصطلاح می گوییم "جغورپغور" ! البته نمی دانم "غـ" آن را درست نوشتیده ام یا خیر!
جالب اینجاست امروز که در منزل آبجی بزرگه میهمان هستم ناهار برایمان همین "جغورپغور" را پزیده بود:)) البته اکنون که ساعت نزدیک 5 عصر می باشد مشغول پزیدن عدس پلوی نذری است خدا قبول کند انشااله
شیطنت هایت را عشق است بانووو

باران جمعه 24 مهر 1394 ساعت 22:59

بله..خداوند قبول کند انشاالله
ازاین که جای همه میل نمودید..ممنون بانو مهنازی.
بله درست است..اینجا هم چغور بغور..هم "واویشکا " می گویند...
.
نچ نچ نچ...دگر بد ترجگر سوخته تلخ است..اصلاذخوردن ندارد نخورید بانو...

مهنازی اردی بهشتی عسلم
عطر نوزادی خودتان را عشق است
+واقعا جالب بودا

ممنونم عزیزم.
مرسی که هستی

مادر باران سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 14:47

خیلی مرسی که شما مارو تحمل می کنین
مهناز بانوی بسیار دوست داشتنی و صبورم
بله ما هستیم ،!اگر هم.نبودیم.بدان!!مهنازی من که این قره قروته قرو قاطی مارو گشته همین.
()برپیشانی مبارک تان.

مامان بارون من
.کلی حرف ناگفته دارم باهات...حیف که بسی سرشلوغم این روزها.
خیلی ماهی

باران چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 08:50

آن جا
در آن بی نهایتِ عجیب
رو به ذوالجناحِ جهان اشاره کرد
که سفر در تجلی تشنگی
تو را به روحِ آب خواهند رساند.

آن جا
آن بی نهایتِ عجیب...!


اما من عریانِ برف و
برهنه از بنفشه ی شنیدن بودم

گلِ سُرخ گفته بود
رو به راهِ کوه خواهیم رفت.

و

او

با من از شفاعتِ سایه سخن گفته بود
و از کاروانِ کلماتی که رو به سوریه می رفتند.


سفر در حریرِ ولرم،
سَرانگشتِ خزه ها،
آزادیِ اندامِ آب،
وترشحِ بی تابِ تشنگی
که دست خط جهان را
رو به ردِ ذوالجناح خوانده بود.


آن جا
من آن شب
میانِ اتفاق ومحال
مرده بودم.

آن جا
من آن شب
از راه بلدِ رویاها شنیدم

سفر
ادامه ی تنهاییِ آدمی ست.


آب ،آینه
نیزه ها،شفاعت
ذوالجناح،گهواره ،تشنگی.


آن جا
من از تکلمِ آن بی نهایتِ عجیب
به اورادِ آب و شفاعتِ سایه ها رسیده بودم.

(نیزه و گل سرخ_سید علی صالحی)

فوق العاده بود...مرسی باران ِ جانم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.