در این سالی که پشت سرگذاشتم قدم های بزرگی به نوبه ی خودم برداشتم که بزرگترین و در عین حال سخت ترین آن "نه" گفتن به شغلی بود که سالها از روی مصلحت انجام می دادم و پس از چند ماه گشایش در شغلی برایم به وجود آمد که سالها دوست داشتم داشته باشم و همین سبب آشنایی با همکارانی خوب و بی ریا شد که روزهای بسیار خوبی را در کنار هم سپری کردیم و لحظات خوشی را ساختیم و به خاطرش خدا را شاکرم. اتمام رشته ی تحصیلی مورد علاقه ام هم در این سن رقم خورد تا این سن را برایم خاطره انگیز تر کند. این روزهای پایانی سی سالگی را دوست دارم ... روزهایی که دارد با خواندن کتاب جالب "کافکا در کرانه" دل انگیز تر می شود. با تشکر از H.K به خاطر معرفی آن.
می دونم روزای خوبی توی راهه :)
سی سالگی به همراه فارغ التحصیلی تان مبارک. از خواندن "یک اشتباه کوچولو!" خیلی لذت بردم. همیشه شاد و موفق و تندرست باشید.
درود و سپاس فراوان دارم از لطفتان . من هم بهترین ها را برایتان آرزومندم.
اما آقای حاجیلاری خودتان هستیدواقعا؟ چطور به اینجا رسیدید؟ شگفت زده شدم با دیدن ایمیلتان
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد



هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد...
مهنازِعزیزم
سپاسگزارم بانوی مهربان و دوست داشتنی ... عیدتون مبارک
مچکرم عزیزم:-*





:-*
اعیاد شعبانیه بر شمانیز مبارک وخجسته باد
.
بانوی دل انگیز شمایید
که ما بسانِ 6 ساله ها..
هی بخندِ هفت ساله ها...
هی بپرس هشت ساله ها...
نشسته در پهلوی تان ببوده ایم
به خدا که
لبخندها و پرسش ها و نشستن اندر پهلوی ما یت را دوست دارم بانو
