سلام و درود بر همه ی دوستانی که به اینجا سر می زنند. سال نو و بهار نو بر شما مبارک. به افتخار باران عزیزم که یادشان بود بنده پارسال در این وبلاگ پست تو راهی گذاشته بودم ، تصمیم گرفتم ضمن تبریک سال جدید به همه ی عزیزان امسال نیز یک پست تو راهی از شهر دارالعباده و دارالعلم یزد برایتان بگذارم :)
از دیروز می گویم یعنی سومین روز از سال ۱۳۹۵... صبح ساعت ۸ با یکی از تورهای یک روزه ی اینجا به سمت مکان های دیدنی یزد راه افتادیم. ابتدا به دشت کویر رفتیم و شترسواری کردیم و برای نخستین بار بود که در بیابان ماسه نوردی می کردم . هوا بسیار عالی بود طوری که نیاز به عینک آفتابی هم نداشتیم و تازه نم نمک هم باران رحمت الهی باریدن گرفت!
پس از عکس اندازی های فراوان همه یکجا جمع شدیم و درحالیکه کیک و چای میل میکردیم یک آقای گیتاریست برایمان می نواختند و می خواندند و ما بسی لذت بردیم... پس از آن به میبد رفتیم و پس از صرف ناهار از چند مکان تاریخی آنجا مانند کاروانسرای شاه عباسی و موزه ی طبیعت آن،یخچال خشتی و نارین قلعه( اگراسمش را درست گفته باشم) دیدن کردیم ...سپس به سمت معبد چک چک به راه افتادیم و باران با شدت بیشتری شروع به باریدن کرد که به قول لیدر گروه این دومین بارندگی در این منطقه بوده است از بهار پارسال تاکنون! و مثلا قدم ما خیلی خوب بوده :)) پس از پله نوردی های فراوان به معبد چک چک رسیدیم ومتاسفانه به دلیل تمام شدن باتری گوشی هایمان نتوانستیم عکسی از آن منطقه ی زیبا بگیریم... ساعت ۷:۳۰ شب به سوئیت خود رفتیم و نفهمیدم چطور خوابم برد طوریکه امروز صبح شاداب و قبراق ساعت نزدیک ۶ از خواب بیدار شدم:)
تا این لحظه خاطرات زیبایی در این شهر برایم رقم خورده و امروز که به سمت کاشان می رویم از اینکه باید اینجا را ترک کنیم غمگینم.
وعلیکم سلام ؛مهناز گلم:-*منو شرمنده نمودیدکه


شتر سَوال شدین
میسیُ پیشی جانه ببری پاجروای نبود
دود شن پاشه










اوه..چه دیروزی داشتین شما
.
هر روز تان نیل گون تره مایل به بنفشی باب دل تر از دیروزتان باد
دهن کویر بانزدن عینک سلویس بشد که
.
خاله ما بریم نغشه رو بیاریم!شما دقیقا کجایی عزیزم
قربون مهربونیهاتون:*
فین شاخ. نباتی نه هاا
ا
الان دقیقا داریم میریم باغ فین
روزهاتون شاد شاد...تقدیرتون قشنگ...از ته دل عیدتون مبارک خیلی خوشحال میشم عزیزم به منم سر بزنی
8651
ممنونم از شما...سال پر باری داشته باشید :)
اجازه خانم ؟اگر زمان پسر داوود شتر سوار میشدین...
خاطر مبارک تان جمع ما دانیم حدیقه ای فینی شاخه نباتیه کدام طرف هاس.

هد هد دو کاکل می داشت؟
یعنی وزن مبارک تونو شتر دهن لق به هدهد پدرسوخته میگفت و...باقی ماجرا
اووو...نعمت سوالیه شدین
خیلی دوست دارم داستان این هدهدپدرسوخته رو بخونم و جریانش رو بدونم


اووه...مهنازیه کنج کاویه دو لیسانسیه ام

بعد مطالعاتیه..هدهدی داشته باشین
براتون کش آوردیم گت بنمایید
عاشـــــقتم که بانو!
مهنازیِ شادابِ قبراقِ ساعتِ نزدیکِ شِشِ صبح بیداری ام



ای ماسه نورد
ای پله نورد
ای که صدات
از چک چک
شیروان ی شیرین تر
...
خطی
خبری
کلامی
مهنازی منصف ی ام
نکند فضانورد بشدین
کم پیدایی ام از اینترنت داغان مان! است و دیگر هیچ عزیزم
بله میگفتیم؛پسر داوود چون بشنید ز هدهد پدر شوخته...بهمراه سواران خویش...پیتکو پیتکو کنان سمت باغ فین..(
)..
وای وای وای:-X

برتر است.


کجایی شما
همسادگان موری مان...صدای پای لشکریان بشنیدن..بگفتن؛ اوووه...پسر داوود سمت باغ فین ببوده است..
القصه...لشکریان موری براه فتادن...(بالق برهشتصد تابلکم بیشتر)سمت دره باغ..که همان دره مالتیز ها ببوده
پسر داوود چون شنفت...بفرمود؛ نامردهای
ای کله مورچه ای ها...طراز تکلم ایشان از هزاران کندوی اردی بهشتی...
هیچ حاجتی به ماتیزنداشته ایم...
فقط اگرایشان راگاز گرفتید من میدونم شما
بقیه جریان سانثورشد
خاله ؟
متون ثانثوری می گذارید
خیلی ممنونم باران جانم از اینکه همیشه هستید. مانا بمانی عزیز دلم
مهم این است که..قوالبی جمع تان هنوز بسان هجده نوزده..خیلی باحال ببوده
به جهنم اینترنت تان داغان است


ثانثوریه نمودیم... گذرگاه اندیشه....جلثقیلیه
نو...نو...بانو.T_T
فدا مدا عزیز جانم
ودیگر هیچ
برو یکم نزدیک تی وی ببینم ..
اوه..ما از حدیث بیل تری تان میترسیم بانو
دختر گلمی
عاشقتم که
