درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه
درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه

کاردآفرین :)

امروز با دیدن این دوتا کاغذ که در بالا مشاهده می فرمایید حسابی قربان صدقه ی خودم رفتم با این خط خرچنگ قورباغه. جریان از این قرار بود ؛ زمانی که 6 سال داشتم خان داداش به سربازی رفته بود و من برایش یک نامه به همراه یک نقاشی فرستاده بودم و ایشان این نامه به علاوه ی یک عالمه نامه ی دیگر را به یادگار نزد خویش نگهداشته بوده است. علت باسوادی من در 6 سالگی هم به برکت وجود هدیه بوده که هرآنچه در مدرسه یاد میگرفت به من یاد می داد . البته هنوز هم بر من روشن نیست این آموزش از محبتی بوده که نسبت به من داشته یا اینکه من را به عنوان مشق نویس می خواسته که مشق هایش را بنویسم :))

نظرات 16 + ارسال نظر
sahar جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 23:44 http://sahar24.mooo.com

وب خیلی خوبی دارین هم وبتون هم قالبتون خییییلی قشنگه
85648

بخشکد نسل این جملات کلیشه ای و تبلیغاتی

بانو(◕‿-) شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 02:11

ای جونم
اگه من بودم یکی میومد نامه های شش سالگیمو بهم نشون میداد حسسی خیلی خیلی خوبی داشتم واقعا

واقعا همینطوره بانو(◕‿-) ..اشک هام داشت میومد با دیدنش ذوق وصف ناپذیری در من تنیده شده بود

باران شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 15:21

بح به قوربونه آن دسا خطی ،بورباغه ای معلمی دولیسانسیه مهنازی مان چه دخملی تشیدی یا!! چه برادرعزیزم ی نبشته اید
مهناز جون؟ چقدرقیافه ایشان آشنا میزنه
آیا موجود نزدیک ب شمس زنبور ؟یا پَ وانه ؟

حیقیتش ما چون خواهر نداشته ایم ندانیم این محبتی شان بوده یا...،!
اما
اگر برادر میبود یقین ازمحبتی شان بود ولاغیر.
سربازی!

مهناز ی نام مبارک تان م (ه)یِ یقه ٧ی مابقی!؟


خانم اجازه؟انگشت اشاره ای ما گیرنموداست
ببخشید خانوم معلم ی

معلمی دو لیسانسیه مرسی از مهربونیات عزیزم
اون زنبور هست ...دقیقا یادمه توی همه ی نقاشی هام این زنبوره رو می کشیدم. دقت کنید دستش هم کوزه ی عسله فکر کنم هاچ زنبور عسل رو زیاد تماشا می کردم

ریحانه .ر شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 20:27

وای خداییییییییی من مهناز خیلی قشنگه خیلیییییییییییی افرین هم به داداشت هم به خواهرت هم به خودت

من به قربون "ی" های کشیده شده از سر ذوقت بروم
متشکرم ریحانه جان

باران شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 21:28

یس یس..حال که دقت نمودیم درخاطرمان آمدکه؛اینان داخل گلها کله معلق میشن،ازآن شهد میل مینمایند..
بسی نوشین شحدیست
آفرین بانوهمش کارتن ببینین
(:-*:-*:-*)
نچ نچ...نفارین خشکی مینمایی

چشم چشم فکر بکریست! کارتون می دانلودیم
ما را وا می دارند اینگونه نفارین شان نماییم... به خدا که!

باران یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 17:38

وب خیلی نایسی دارین،هم ویوتون هم قوالب جمعی تان
به خدا که عزیزی
:-*
:-*
:-P

شما که اینگونه تعاریف میکنید از من دنیا رو بهم میدن به خدا که

زهرا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 12:26

خییییییییییییییلیییییییییییی خیلی باحال بود .چه داداش مهربونی من داداش ندارم فکر نمیکردم پسرهام خاطره نگه دارن. خدا نگهشون دار برات.
چقدرم خوب می نوشتی چه حس خوبی

وب خوبی داری قالبت قشنگه

قربونت برم که سراپا انرژی مثبتیییییییی...مچکرمممممم
آخ جووون وبم خوب به نظر می رسه!

باران دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 18:24

آی مهناز!مهناز! مهناز!
عین عیان میباشی
ازطرف بازرسیه اجتماعیه ،یک عدد خانم هدیه را ببوسی نمایید:-*
(:-*:-*:-*)مهنازی

آی بارون بارون بارووون همین الساعه می روم ببوسیه

باران سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 08:52

زوقناک بشدیم!!
ازخانش اساعه تان.
..اگر بازرس بدانسته بود ایشان منزلی تشاریفی ببوده اند...سه ببوسی می نمودند دش دی به خدا که
آفنین دختر خوبم...مشق ها بنوشته نمودی...می توانی کارتن پلی بنمایی! اون قسمت که پلنگ برفته بود!پرتغالیه بخریده بود!بازرس بدید و برفت پرتقالیه ب اندازه ی خلبوزه (خربزه)درختی انتخابی نمود!(تامسون بود گمانم)
هرچقدر سعی نمود برای تمددی اعصابی اش درون دست بچرخاندش دی..نتوانست..قرمز وبشد
.وبگذاشت بزیر پاهاش جفت پا برفت روش!!
پلنگ هم چون تمددی می نمود.
.
ما به قربانه ،قربان صدقه های خود ب خودی تان مهنازی جان

عاشقتم که

باران سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 19:39

یک پذیرایی پرانتزی پرتزی ازشما بنماییم (:-*:-*:-*)
http://www.axgig.com/images/54310443798250898754.jpg

خاله مهنازی؟توی دسته دخمل شی نی نی یه...موخام
زله با جیما اوشابه ای

به و به و به عجب پرتقالاییییی
مچکرم مامان بارونی ام
اخ گفتی جیماااا دلم براش تنگ شد! چند روز دیگه میبینمش

باران شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 15:01

آی مهنازی مهنازی :-*
بازسیمای ناز نازی ات نمایان نیست که
خانم مانازی ما مشق هاش اتمامه نشد

نمایان شدم من

یکی از چاکران... دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 20:31 http://pangovan.blogsky.com/

استاد، شما چطور از کودکی با سواد بودید....
مُنتسکیو و چخوف هم از هفت سالگی با سواد شدن...
شما از اینها هم بهتری...
فدای خطوط جواهر آسایت... مثل دکتر ها که نسخه می نویسند...

از حال چاکران که با خبرید... زیز ظلم های فروان هستیم... فیل به مان حمله کرده، سفارتمان را آتش زدند... و... ظلم های فروان دیگر...

سلام بر یکی از چاکران...
مفقودالاثر شده بودی تو
بسیار خب...بیا این در های یمانی ات را فروختم برو سفارت جدید تاسیس کن

baran شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 08:49

خاله مانازی ما کجایه
http://www.axgig.com/images/62692961303239399475.jpg
مهنازیِ 4تا کارد آفنین ی ما

زیر سایه ی مهربونی های شمام بانو
4 قاچ پرتقالی برای 4 تا کاردآفرین...ثنکیو

baran شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 09:15

اجازه خانم؟ما میتونیم شمارو؛سه ماچِ ژاله ای پروتزی پرانتزی(:-*:-*:-*) بنماییم
اجازه ؟میشه با کیف دانشجویه ای بیان انتهای کلاس
ماشالله
ماشاالله
اوه..خانم معلم انه حیران ویران
اجازه؟ما بریم بیرون جرعه ای آب...کمی هم باد بخوریم

بله اجازه می دم اینو
خیلی عزیزی

baran سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 13:58

آن جا چکار می کنی(سایه ی مهربونی ها) برای ما نامه بنویسید

خدا نگهدارت باشد عزیزجانم
به خدا که

سخن بسیار است ولیکن دستم به نوشتن نمی رود بانو... دلم حرافی می خواهد
متشکرم باران مهربان و دوست داشتنی و طنزپرداز من

باران سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 15:52

عزیزم
(آیکن بغل)

بارون ریزه ریزه م

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.