درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه
درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه

خدا نکند برای شما اتفاق بیفتد!

فرض کنید ساعت 6:40 صبح به مقصد محل کار از منزل خارج شده اید...هواکمی سرد است...قسمتی از راه را پیاده طی می کنید تا به ایستگاه تاکسی برسید ،بین راه پیکان سفیدی از راه  می رسد.... از آنجایی که آن وقت صبح در آن مسیر، تاکسی به سختی پیدا می شود و  سردی هوا هم باعث تنبلی تو در پیاده روی شده است، با دیدن ماشین  ، دل را به دریا می زنی و مقصد را می گویی و سوار آن پیکان سفید مدل عهد بوقی ! می شوی... 200 متر بیشتر نرفته که می بینی همانطور که دارد راه مستقیم  را می رود فرمان  را به چپ و راست می گرداند! و همچون دیوانگان به ماشین سفید و تمیزی که در کنار خیابان پارک شده و صاحبش درب آن را باز کرده و مشغول  کاری است می زند! و همانطور که گاز می دهد به بدنه ی اتومبیل دیگری که کمی بالاتر پارک شده نیز می کوبد طوری که سپر جلوی ماشین آن بنده خدا از جا کنده می شود و آینه ی خود پیکان عهد بوقی نیز می شکند!...راننده ی پیکان بدون توجه به خرابکاری هایی که انجام داده گاز خود را می گیرد و  با عجله به مسیرش ادامه می دهد و در حقیقت فرار می کند! عکس العمل شما به عنوان مسافری که در این ماشین نشسته اید چیست؟لطفا قبل از اینکه ادامه را بخوانید خود را در موقعیت فوق قرار بدهید و عکس العمل خود را یادداشت کنید.

خب این اتفاق بالا، واقعه ای بود که امروز صبح برای من رخ داد... بیش از اینکه ترسیده باشم متعجب بودم از طرز رانندگی این بشر ! با صدای نسبتا بلندی که از من بعید بود! گفتم آقا این چه طرز رانندگی است؟ من می خواهم پیاده شوم! بعد از اینکه به دور میدان رسید و فهمید به اندازه ی کافی از محل حادثه فاصله گرفته است پایش را از روی گاز بر داشت و  گفت فقط خیلی زووووود پیاده بشو (منظورش این بود که می خواهم فرار کنم) و من پیاده شدم . اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که شماره  پلاکش را یادداشت کنم !  یک ندای قلبی به من می گفت  به محل حادثه بروم و شماره پلاک آن مرد را بر روی شیشه ماشین فرد خسارت دیده بگذارم ...و یک ندای دیگر می آمد که این موضوع به تو ربطی ندارد ...راه خودت را بگیر و برو ... آن مرد پیکانی گناه دارد !  اگر پول داشت فرار نمیکرد!

نمی دانم کار درستی انجام دادم یا خیر ولی با کلی  کلنجار رفتن با خودم به محلی که حادثه رخ داده بود رفتم، داشتم  بر روی کاغذ شماره پلاک را برای فرد خسارت دیده می نوشتم  که متوجه آقایی شدم که از مغازه ی جگرکی که در مقابل اتومبیل آسیب دیده قرار داشت به من نگاه می کند ... پرسیدم صاحب این ماشین آنجاست؟ با صدایی که شادی در آن موج می زد گفت: شماره پلاکش را یادداشت کردی؟ ... همانطور که با دستانی لرزان از ترس در حال نوشتن بودم گفتم: بله... به داخل مغازه رفت و مشتری اش که در حقیقت صاحب آن ماشین بود را صدا زد و  چند نفری به سمت من آمدند و کنجکاوانه علت ماجرا را جویا شدند... من هم برایشان توضیح دادم که انگار راننده حال درستی نداشته و توهم زده بوده که اینطور به چپ و راست می راند!  صاحب ماشین که آقای قد بلند و به چشم خواهری خوش تیپی بود:دی پرسید: ببخشید شما کارمند بانک هستید ؟ ( منظورش این بود که این وقت صبح با مانتو مقنعه و کیف دانشجویی اینجا چه میکنی؟!) گفتم خیر ، بنده معلم هستم در شهر... ایشان فرمودند اتفاقا همسر بنده هم دبیر هستند در همان شهر... نام فامیل همسرش را گفت و بعد فهمیدم از همکاران خاله ام هستند! واقعا چه دنیای کوچکی ست! خلاصه از اینکه شماره پلاک را به او داده بودم تشکر کرد و ابراز شرمندگی از اینکه از کارم به خاطر ایشان عقب افتادم ... خداحافظی کردیم  و پس از انداختن مقداری صدقه به راهم ادامه دادم ... راهی که باید همچنان ادامه دهم...قوی و با انرژی و سخت کوشانه...

 پ.ن: گاهی خودم را جای زیان دیده و گاهی جای مقصر می گذارم  و  نمی دانم کار درستی انجام دادم یا خیر و به خود می گویم به هر حال کاری هست که شده و فکر کردن در مورد اون هم چیزی رو عوض نمی کنه

نظرات 8 + ارسال نظر
H.K سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 22:25

در علوم "روانشناسیه" از نوع فرویدی به این گویند "مکانیزیمِ فرار"، و بر اساس قانون جزا دولت "فرانسیه" اگر ایشان مست بوده پس مقصر نیست، چون مست بوده!
و بنا بر قانون "خلافت" تو به چه حقی به ان آقا به چشم برادری نگاه کردی!
برارد تو نبود! هم قدت هم نبود، ...
هیزی کردی تو!!
پس بنا بر قانون "خلافت" تو را در گونی بینداخته و در گونه "خراچینگ"(جمع از اون خرچنگ ها که چنگ قرمز دارند تو کارتون تام و جری بود ) ....

چه جالب!چون مست بوده مقصر نیست! بعد خسارت زیاندیده را دولت می دهد؟
من شخصا به هیزی اعتقاد ندارم! آدمی ذاتا زیبایی را دوست می دارد و از آن لذت می برد و چه ایرادی دارد به زبان بیاورد این زیبایی را؟ همین خود شما چند بار از زیبایی مهمانداران هواپیماییه و آواز خوانان تماجید (جمع تمجید) نمودید؟ شما هیزید آیا؟ اصــــلا! فقط زیبایی را دوست می دارید

H.K سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 22:55

خسارت را از مالیاتِ کسانی که هیزی می کنند کم می کنند!
مگر لقب مرا نمی دانی(البته یکی از القاب) جمع لقب ها چه می شود؟
"لقابین" شاید!
بله عرض می کردم! یکی از این لقابین " حامد محمود ابا تمجیدیه" است...
و یک طریقت هم ساختم به نام "طریقت تمجدیه"... پیروان این مکتب از صاحبان زیبایی وثروت پیروی می کنند، امام اولشان "کیتی" است، دوم "مایلی" سوم "تیلور سویفت" چهارم" هیفا " ... کتابشون هم مجله "پلی بوی"....
چی!!!
پول بده زود باش...

یعنی خسارت را از شما می گیرند؟الان چقدر پول می خواهی؟ تعارف نکن بوگو!
جمع لقب می شود : الاقیب!
هاااا... که اینطور ...خدایشان هم من هستم که از همه بهترم

باران سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 23:29

بفرما!بفرما مهناز معلمی اممامی رسانیم تان.

http::/www.axgig.com/images/72207114426145375744.jpeg

.
قربان آن ذهن روشن هیژتان

واااای با کالسکه؟ آخ جوووون
من به قربان ذهن خلاقتان

باران چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 13:42

فدای ذوقیدن تان بانو
(مهنازی مگرهمکارخاله جان تان چه می پوشد
http://www.axgig.com/images/28314356322246933561.jpg

ای مهنازی بهترازاولشانای قوی وسخت کوشانه عزیزراه تورا می خواند_______


(فقط زود پیاده شو؟بدل کارشدین شماسرصبحی!؟آیا نقش مقابل تان شوماخر "پیغان" سواربود!؟)

خدا نکناااد
(نیدونم والا! احتمالا تریپم به بانکی ها می خورده خخخخخ )
دوست دارم این عکسو
ای بهترترین بارون ها
( بدل کار رو خوب اومدی )

جواد چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 16:00

بیانات بسیار مهم امام خامنه ای

ایشان در تبیین نفوذ موردی که نمونه های زیادی در گذشته و حال دارد، خاطرنشان کردند: در این شیوه که در دستگاههای سیاسی، حکومتی و حتی دینی سابقه ای طولانی دارد، عناصر نفوذی با زدن ماسکِ رفتاری یا گفتاری و در چهره دوست، در خانه افراد مورد نظر یا دستگاه و تشکیلات فرد مسئول ورود می کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای «جمع آوری اطلاعات» و «جاسوسی» را از جمله اهداف نفوذ موردی خواندند اما تأکید کردند: هدف مهمتری که در نفوذ موردی تعقیب می شود «تصمیم سازی» است.
ایشان افزودند: در روش تصمیم سازی، فرد نفوذی تلاش می کند نگاه مسئول یا شخص مؤثر در حرکتهای جامعه و کشور را در قبال مسائل مختلف تغییر دهد تا او همان تصمیمی را بگیرد و حرکتی را انجام دهد که آنها می خواهند.
رهبر انقلاب «نفوذ جریانی و شبکه ای» را خطرناک تر از روشهای دیگر خواندند و افزودند: در این روش، دشمن عمدتاً با دو وسیله ی «پول و جاذبه های جنسی»، در درون ملّت و در داخل کشور شبکه سازی می کند تا آرمانها، باورها، و در نتیجه سبک زندگی را تغییر دهد.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: در نفوذ بسیار خطرناک جریانی، مجموعه ای از افراد با هدفی دروغین، با روشهای متفاوت با هم مرتبط می شوند تا نگاه آنها به مسائل مختلف به تدریج تغییر کند و شبیه نگاه دشمن شود.
رهبر انقلاب این تغییر نگاه را زمینه ساز تغییر آرمانها، باورها و ارزشها دانستند و گفتند: به این ترتیب بیگانگان، بدون شناخته شدن و به خطر افتادن، اهداف خود را محقق می کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای مسئولان، مدیران، نخبگان و افراد مؤثر در تصمیمات کلان را هدفهای مشخص پروژه نفوذ خواندند و بار دیگر تأکید کردند: نباید با استناد به سوءاستفاده احتمالی و جناحی برخی اشخاص، اصل قضیه نفوذ و اهمیّت این مسئله را کمرنگ جلوه داد.

ربط این کامنت را به پست ملتفط نشدم

جوا پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 18:13

اگاه کردن جوانان و مردم از محتوی بیانات جدید امام خامنه ای .
به همین علت قسمت های مهم این بیانات در بعضی از وبلاگ ها قرار داده میشود .
فتنه نفوذ بسیار خطر ناک است .

توجه شما را به دقت در این قسمت از بیانات ایشان جلب میکنم که ایشان مصداقی از نفوذ شخصیر را بیان میکنند و بعد ان به تببین نفوذ شبکه ای با کمک پول و جاذبه جنسی میپردازند:

((مرحوم آقای آسیّد حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملّای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آن‌وقتی که عراقی‌ها با انگلیس‌ها میجنگیدند -در [سال‌] ۱۹۱۸؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبه‌ها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیس‌ها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبه‌ها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حویش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند می‌آیند -آن‌وقت با اسب رفت‌وآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ این‌جوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانه‌ی کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاه‌های سیاسی هم الی‌ماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است.

منتها از این خطرناک‌تر، نفوذ جریانی است. نفوذ جریانی، یعنی شبکه‌سازی در داخل ملّت؛ به‌وسیله‌ی پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمده‌ترین وسیله دو چیز [است‌]؛ یکی پول، یکی هم جاذبه‌های جنسی. افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند؛ یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد مؤثّر را، افرادی که میتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر چیست؟ آن عبارت است از تغییر باورها، تغییر آرمانها، تغییر نگاه‌ها، تغییر سبک زندگی؛ کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته است، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر میکند؛ یعنی کاری کنند که شما همان‌جوری نگاه کنی به مسئله که یک آمریکایی نگاه میکند -البتّه یک سیاستمدار آمریکایی، به مردم آمریکا کاری ندارد- همان‌جوری تشخیص بدهی که آن مأمور عالی‌رتبه‌ی سیا تشخیص میدهد؛ در نتیجه همان چیزی را بخواهی که او میخواهد. بنابراین خیال او آسوده است؛ بدون اینکه لازم باشد خودش را به خطر بیندازد و وارد عرصه بشود،))

خودم می توانم این متون مهم را از جای دیگر بخوانم .شما برای من زحمت نکشید دوست گرامی.

نارنجدونه پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 22:17 http://elika86.blogfa.com/

به نظر من کار درستی کردی مهناز جان،
در ضمن اگر امکانش رو داری سعی کن ماشین شخصی سوار نشی ، من جز دو بار اصلاً سوار نشدم تو عمرم!
خطرناکه حســــــــــــــــن :)))

خیلی حس خوبی بهم داد کامنتت نارنجدونه ی عزیزم... اینکه یک نفر کارم رو تائید کنه بهم انرژ‍ی میده
باورت میشه خودم هم به این اصل ِ "یا تاکسی یا هیچ " معتقدم:))... نمی دونم چرا این بار این کارو کردم

tekrary چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 00:48

واقعاً شما شک دارید که کار درستی کردید یا نه؟؟
آن مرد پیکانی گناه دارد؟
آن مرد پیکانی --بووووووووق-- اگه نمیتونه رانندگی کنه به هردلیلی نباید پشت ماشین بشینه
شاید بیمه هم داشته ولی بازم فرار کرده
اگه بیمه نداشته هم نباید با ماشینی که بیمه نداره رانندگی کنه
شما یک درصد هم شک نکنید که کارتون درست بوده

اون موقع صبح سوار ماشین شخصی شدن...خدا خیلی بهتون رحم کرده

سلام!
میخواین اینجا بمونین؟برنمیگردین بلاگفا؟

سلام
بعد از دودلی های اولیه ی خودم دلیل اصلی که باعث شد فکر کنم شاید کارم اشتباه بوده این بود که یکی از همکاران می گفت نمی خواست بری به اون فرد خسارت دیده چیزی بگی :/
بله خودم هم قبول دارم کار پر ریسکی انجام دادم
نمی تونم قطعی بگم که به بلاگفا نمی رم .فعلا با این همه خرابکاری که کرده دیگه هیچ انگیزه ای برامون نذاشته باید ببینیم آقای شیرازی چه تدبیری می اندیشه که اطمینان ما رو جلب کنه به اونجا.
مرسی از کامنتتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.