درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه
درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه

چشمان منتظر...

پنج روز است که از خانه ی ما صدای تلویزیون برنمی خیزد... تقریبا سکوت مطلق حکمفرماست و این کمی منزل را غم انگیز کرده است... طبق عادت دیرینه مامان غذای یک هفته را برایمان در فریزر جاسازی کرده تا من و هدیه متحمل زحمت آشپزی نشویم و این خیلی خوب است!

این روزها  مامان ، آقاجون، آبجی بزرگ بزرگه، آبجی بزرگه، داداش،زن داداش، موفرفری سابق و خواهر کوچولوش و مامان زن داداشم  باهم به کربلا رفته اند و امشب به سمت نجف می روند.... آبجی بزرگ بزرگه  می گوید امروز آنجا باران و رعد و برق شروع شده است و انگار شهر از رفتن ما گریان می باشد! 

تا یکشنبه یا دوشنبه هفته ی بعد چشم به در می مانیم برای دیدار...

نظرات 9 + ارسال نظر
لبخند ماه جمعه 15 آبان 1394 ساعت 00:43 http://Www.labkhandemah.blogsky.com

زیارتشون قبول

ممنونم بانو

باران جمعه 15 آبان 1394 ساعت 12:00

مهناز جان
تی چوم بِراه چومانه ره بمیرم
(برای چشم های منتظرت بمیرم)

خدا نکناد بانوووووووو
خجالت می دهید ما را

باران جمعه 15 آبان 1394 ساعت 12:07

خانم مهنازی
کبلایی آتش نشانیه ،موفرفری سابق!!مش هایش را نوشته است آیا
مهنازی

جانم
کلبلایی موفرفری سابقمون آمادگی میره مقش اونجوری نداره
بگو جون من؟ بگو عمر من؟!

باران یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 16:43

هرچی می خواستیم بگیم پرید
فندک دارین؟ماسیسار شاید یادمون اومد.
بگوعجیجم؟بگو نفسم؟!
مرطوب مهناز

سیسار خوب نیست! چند بار بگم اینو؟
پلوتزی پرانتزی(:*:*)

جواد یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 20:48

پنگوئن دیگه وب جدید نزده؟

نمی دانم ! اگر خبری دریافت نمودید به من هم اطلاع دهید.

باران شنبه 23 آبان 1394 ساعت 09:26

چند باربگید؟ نمی دونمولی اینقده باید تکرارکنین تا ترک شود یهویی سکته ناک میشیم
بعدشم سیسارهایی که مامصرف می نماییم!!همش گیاهیست!همین موقع از سال بوته هاش خشک می شه...ساقه هاشو که به اندازه سیسار برگ ببرین..دقیقا میشه خودش بعد بشینین وسط حیاط..دور تخاسینگ آتیشی با لورل وهاردی دِ بکش
داخلشم عینهو فیلتر سیسار متراکم شده هستش!!
یه ضربه آروم خاکه سیسار هاش می ریزه!
ای وای خانم معلم بزارین پشتی روبچسبونیم به درخت نارون بعد تکیه بنمایید
بچه ها دارن کاراکترمش رمضان با مش ابول رو اجرا می کنن!
یه پک محکم به سیسار!!
مش حسین ؟بیا این...................قند نداره!
نچ نچ نچ...مش ابول خانم معلمی اینجا نشسته هاچی؟ دیالوگ مجاز نداری
ببخشید مهنازجون قلف نشین یه وقت
محکم رومیز کوبیدنو؛آخ مدینه ی سیب سرخ م:آیکن پک کشدار بعد
چه!...................(اخبارچی گفته بود مهنازی؟ )
مهناز جون ؟مهناز جون؟بچه مهناز غش کرد
پلان پدر بزرگ ؛سیسار وتفکر!!
اوه اوه...مامان مون
پتورو محکم دور خودتون بپیچین مهنازی!تا پدرجان ازسرکاربرگردن!
()

I'm hanging

باران سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:43

الو!جرثقیلیه شریف؟ مهناز مون الو مهنازمون
لوطفا کمک
بله؟!نه نه!!مصرف سیسارگیاهی مجازبوده!!یه نمه توهم ناک شدن لوطفا با جرثقیل ،نیسان آبی هم برفستین!!
هان؟
نه نه!!آوردینش پایین باید پشت نیسان درازبکشه بادبخوره حالش جا میاد
شاید!
چرا چرا!!لپ هاش سرخ انار شده!!
مغسی، بودابِس!
مهنازمن فرمودن نترس زغال ناک شدی!!فکرکن جلو تی وی هستی!!تا برسیم مشغول باش
تری تو وان
بخند عزیزم قربون مرواریدهای خوجل مهنازی ام
درگویش ما"جلاسَ بُستَم"معنای انگلیزی نوشت تان می شودبانومهناز

الو الو به گوشم!
منظورتون از گیاهی بودن این است که تنباکو مصرف میکنی مادرم؟
چه کسی لپ هاش سرخ انارگون شد بارونی من؟ باز چرا من قلف شدم؟
وای خدایا مرواریدهام نریزه !
مچکرم بانو

باران پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 15:10

نه عزیز دل مادر
موره یا گندواش(گند یعنی بوی تند و تلخ /واش هم درزبان سنگسری یعنی علف)
گیاهی یک ساله که بلندی آن یک متر می رسد.برگ های بریده بریده به رنگ سبز چمنی با بوی تند
درمناطق مرطوب ودرحاشیه باغ هاو زمین های شالی می روید
برگ های سبزش رو با نبات می جوشونن...برای سنگ کلیه.
تنباکو .
مهناز لپ تپلی مان دگر
میو مهناز قلفی ام
اوه...گردن آویزی ازجنس موروارید با ردای بلاک به به...یقه زره

هااااا که اینطوووور!
مچکرم که روشن کردید من را و مچکرم که کماکان به این وبلاگ متروکه سر می زنید

باران پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 20:30

مهنازی روشنکِ بانمکم
ما خیلی دوست تان می داریم بانوی صبور دل انگیز مر پا بند بوکود تی مهربانی

عزیزمی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.