درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه
درجستجوی سعادت

درجستجوی سعادت

گذرگاه اندیشه

"زندگی خیلی کوتاه تر از اونیه که صرف کارهایی که دوستش داری نکنی"

این جمله ای بود که یک لحظه روی صفحه ی تلویزیون نقش بست ...

و من به این فکر میکنم چقدر از زندگیم رو صرف کارهایی که دوستش دارم کردم؟!

...اوه ! بگذریم!



نظرات 9 + ارسال نظر
باران پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 17:01

چه تصویر زیبایی
تلنگر خوبی داره...جمله
به من گفتن اصلا به گذشته فکر نکن.... پشت بندش هم...گفتن..فروغ گفته:
لحظه ها را در یاب
چشم فردا کور است.....

خانم مهناز...شما که...بانوی اردی بهشتی هستین...خیلی هم خصوصیات بارز دارین...دیدین لابد که:تایر...ماجین..دوچرخه...موتور...فرغون..الی آخر...
توی شکاف..یا راه باریکه ای گیر بکنه!
اگه من یه چی بگم شما از کوره در می رین
اون مارتیز ها بود...مابقی حالا نخواستیم!اونی که صورتی رنگه گیر کره من گلوم درد میکنه..شیر کاکاعویی موخام...با یه دونه مارتیز بخولم
الان از کوره در رفتین من تب دارم خانم مهناز
الانم قلص خولدم نصف من نصف شما

احسنت بر شما و فروغ
اسمارتیز میخواهی شما! ... آن اسمارتیز ها را ول کن عزیزم خودم برات می خرم
الان بهترید بانو؟ برایتان دست به دعا می برم...پروردگارا باران ما را سلامتی عاجل و کامل عنایت بفرما

باران جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 22:53

مچکرم خانم مهنازی
خدارو شکر....خیلی بهترم سپاس از لطف تان بانو
یعنی خورده شد من همونو موخام
سیسار دارین...خانم تیچر
دوبسته اس مالتیز بخر برام می خوام

خواهش می شود بانو
خدا رو شکر

همونو میخوااای؟(مهنازی که خون جلوی چشماشو گرفته)

باران جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 23:44



بله همونو
خون بگیره..نگیره.....چشاتونو....من همونو موخام
(آیکن صفت باران... که دایی جان )

من تو دهن اون خورنده میزنم
اصلا اونجا چی کار داشت نمی خواد اصلا ظره بپوشی

اوا خدا مرگم! خانواده از اینجا رد میشه!
دستتونو بدید به من میریم اونطرف بقیه ی حرفامونو می زنیم!

باران شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 00:25

ببخشید بانو مهنازی
ما هنوز حالمون خوب..خوب نشده که فقط از اون روز خیلی بهتریم الانم تب داریم
مارو ببخش خانم مهنازی
خدا نکنه باااانو
خدا منو مرگ بده
ها مهناز بانو...بیا ازاین گلهای عمو سلمان بگیر الانه لفتن تعطیلات
اینم شاپرک طلایی
(:-*:-*:-*)

انشالله همچون صاایران هر روز بهتر از دیروز شوید گلابی ها رو می فرمایید؟ مچکرم
(:*:*:*)

باران شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 11:09

خاله مهنازی من دستم خُشک شده ها
نه اونطلف...نه این طلف نیستی
شما باش...من هیچی نموخام فقط سیسار دارین
(:-*:-*:-*)

اوه!دستتون خشک شده؟ هیچ غصه نخورید بانو خودم فیزیوتراپتون میشم
سیساری شدین؟

باران شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 15:46

مرسی زیاد خانم مهناز
نه!شاپرک های اطلسی
بله خشک اوه...عالیه بانو مهنازفقط عالومتر
نه بانو سوال پلسیدم
خانم مهنازی...توتون پیپ داری ؟یه بچه هوژولویی یه روزی....چند قطره آب ریخته بود......هرچقدر سعی نمودن بسی...توتون نم کشیده بود اساسی
روشن نشد که نشد
پیپ دکوری بمونه
خانم مهناز :-*:-*:-*


خانوم بارااااان

باران سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 12:42

آه.....کجایی بانوی ماه پیشانی
ما دلتنگ تانیم...:گریه
سلما خولدیم..اما اصلا دریچه متبخ رانمی بندیم با خودمان می گوییم...شاید بانو مهنازی ،بهتراز مایلی
در مسیر ملایم باد نشسته باشد
(:-*:-*:-*)

سلام بر باران مهربانی
ببخشید که پاره ای از مشکلات اجازه نداد زودتر بیایم خدمتتان بانو ... عرض میکنم خدمتتان:):*
من نگران سرماخوردگی تان هستم...دریچه را اندکی ببندید نسیم خنک سرماخوردگی تان را تشدید نکند! شما خود بهترینید

باران چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 07:17

علیکم سلام
مهنازی هوژول موژولو
نگران نباشید باااانو مهناز خوبم
چشم...فقط اندکی
شما هم بهترینید عزیزجانم

خدا رو شکر بهترید...الهی بهترتر شوی عزیزم
خجالت می دهید بانو
راستی شیخ انبیایی دنبالتان میگردد...هیزم می خواهند برایش ببرید!

باران چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 15:09

سیسار دارین خانم مهناز؟
کاپیتان بلاک چی؟
اوه مهناز بانوای که...بهترازسایروس بهتزاز کیتی
خانم مهنازی()

مرسی از همراهی همیشگیت دوست با معرفتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.